اقسام بیعبیع به جهات مختلف به چند نوع تقسیم میشود که در ذیل آورده میشود. فهرست مندرجات۱.۱ - از نظر حنفیان ۲ - مهمترین انواع بیع ۳ - بیع تولیت ۴ - بیع الحصاه ۵ - بیع دَیْن ۶ - بیع دَیْن به دین ۷ - بیع دین به عین ۸ - بیع رضائی ۹ - یع سَفهی ۱۰ - بیع سِنین ۱۱ - بیع شخصی ۱۲ - بیع عهدی ۱۳ - بیع گزاف ۱۴ - بیع مالَمْ یُقْبَض ۱۵ - بیع مالیس عندک ۱۶ - بیع محاقله ۱۷ - بیع مرابحه ۱۸ - بیع مساومه ۱۹ - بیع مسلوب المنفعه ۲۰ - بیع مضامین ۲۱ - بیع مطلق ۲۲ - بیع مقایضه ۲۳ - بیع ملاقیح ۲۴ - بیع مُلامسه ۲۵ - بیع مُنابذه ۲۶ - بیع مواضعه ۲۷ - بیع موقوف ۲۸ - بیع شرط ۲۸.۱ - نظر فقهای عامه در مورد بیع شرط ۲۸.۲ - احکام بیع شرط از نظر فقهای امامیه ۲۸.۳ - آثار بیع شرط ۲۸.۴ - بیع شرط و قانون مدنی ایران ۲۹ - پانویس ۳۰ - منابع ۱ - جهات تقسیم بیعبیع در منابع فقهی و حقوقی از جهات گوناگون به گونههایی تقسیم شده است، مثلاً از نظر زمان پرداخت ثمن به «نقد» و «نسیه»، از نظر شیوه تسلیم مبیع به «سلَم» یا «سلَف» و «کالی به کالی» در برابر بیع «حالّ» و از نظر لزوم یا عدم لزوم رعایت تشریفات خاص به «رضائی» و «تشریفاتی» قابل تقسیم است. ۱.۱ - از نظر حنفیانهم چنانکه حنفیان، برخلاف سایر اهل سنت، بیع غیرصحیح را به «باطل» و «فاسد» تقسیم کرده و گفتهاند که هرگاه نهی شارع به اصل عقد تعلّق گیرد، عقد باطل است و اگر نهی به یکی از اوصاف عقد تعلق گیرد، عقد بیع را باید فاسد و قابل جبران دانست. [۱]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۳، ص۴۲۳ـ۴۲۷، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۲]
محمدجوادبن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۴۲۴ـ۴۲۶، قم (بی تا).
[۳]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ذیل «بیع»، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
۲ - مهمترین انواع بیع• بیع آجل. • بیع استجرار. • بیع اشتراک (تشریک). • بیع الامانه. • بیع برائت. • بیع تملیکی. • بیع خیار یا «بیع خیار به شرط ردّ ثمن». • بیع سلَم. • بیع صَرف. • بیع عقدی. • بیع عَیْنه. • بیع غرر. • بیع فضولی. • بیع کالی به کالی. • بیع مخاسره. • بیع مرکب. • بیع مُزابنه. • بیع مزایده. • بیع مشروط. • بیع معاطات • بیع معدوم. • بیع معلق. • بیع مغابنه. • بیع من یزید. • بیع نقد و نسیه. • بیع محاباتی (بیع به اقلّ از ثمن المثل). ۳ - بیع تولیتهرگاه فروشنده قیمت خرید کالا را به مشتری خبر دهد و به همان قیمت، بدون نفع و ضرر، آن را بفروشد، چنین بیعی را بیع تولیت گویند. [۴]
محمدجوادبن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۴۹۳ـ ۴۹۴، قم (بی تا).
[۵]
زین الدین بن علی شهیدثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج۳، ص۴۳۶، چاپ محمد کلانتر، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۶]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۷۰۳، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
و قسیم آن بیع مواضعه و مرابحه است. از مواردی که احتمال دارد از مصادیق بیع تولیت باشد وقتی است که کسی ملک یا کالایی را خریده و دیگری را در درصدی از آن به نسبت همان قیمتی که خریده است شریک سازد. اگر این کار بیع باشد نه عقد مستقل، بیع تولیت است. امام خمینی در این باره در تحریرالوسیله میفرماید: «اگر شخصی کالایی یا خانهای یا چیز دیگری را بخرد جایز است که دیگری را در آن به آنچه خریده است شریک کند به اینکه «بالمناصفه» با نصف ثمن، یا «بالمثالثه» به یکسوم آن و به همین منوال، او را شریک نماید. و جایز است آن را با لفظ تشریک (شریک کردن) واقع سازد به اینکه بگوید: «تو را شریک کردم در این کالا نصف آن را به نصف ثمن، یا یکسوم آن را به یکسوم ثمن مثلاً» سپس او بگوید: «قبول کردم». و اگر (شریک کردن را) به طور مطلق بگذارد، بعید نیست که انصراف به نصف نمودن آن داشته باشد. و آیا این بیع است یا عنوان مستقلی است؟ هرکدام آنها مورد احتمال است و بنابراین که بیع باشد، بیع تولیه است.» [۷]
موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۵۸۳، کتاب البیع، القول فی المرابحة و المواضعة و التولیة، مسالة۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.
۴ - بیع الحصاهسه معنا برای آن ذکر شده است: الف) مشتری سنگی به سوی کالاهای فروشنده پرتاب میکرد تا با اصابت آن مبیع تعیین شود؛ ب) در بیع زمین، حدود مبیع با پرتاب سنگ تعیین میشد؛ ج) فروشنده مشتی ریگ برمی داشت تا در برابر هر عدد، یک درهم از خریدار بگیرد و ثمن معامله تعیین شود. این نوع بیع که در عصر جاهلی وجود داشته، با نهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و به استناد جهل نسبت به مورد معامله باطل اعلام شد. [۸]
احمدبن محمدمهدی نراقی، عوائد الایام، ج۱، ص۸۹، قم ۱۳۷۵ش.
[۹]
ابن قیّم جوزیه، اعلام الموقّعین عن رب العالمین، ج۱، ص۴۳۶، چاپ طه عبدالرؤف سعد، بیروت (بی تا).
[۱۰]
محمدجوادبن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۱۶۰، قم (بی تا).
[۱۱]
جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۲۸، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۵ - بیع دَیْندر این بیع باید اوّلاً مبیع، کلّیِ در ذمه باشد؛ ثانیاً مؤجّل باشد، یعنی برای تسلیم مبیع موعدی مقرر شده باشد، مانند آنکه خریدارِ صد تن گندم که بایع باید آن را شش ماهه تحویل دهد، آن را به دیگری بفروشد. ظاهراً در صحت این بیع اختلاف اساسی نشده است. [۱۲]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۲۴، ص۳۴۴ـ ۳۴۵، بیروت ۱۹۸۱.
[۱۳]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۵۵۴، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
۶ - بیع دَیْن به دینهرگاه در عقد بیع تسلیم مبیع و پرداخت ثمن هر دو زماندار باشد، بیع را بیع دین به دین میگویند. از دیدگاه فقهی به استناد احادیث (از جمله روایت طلحه بن زید از امام صادق علیهالسلام: لایُباع الدَّینُ بالدّین) باطل است. [۱۴]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۲۴، ص۳۴۷، بیروت ۱۹۸۱.
[۱۵]
محمدجوادبن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۴۲۵، قم (بی تا).
در برخی منابع فقهی امامی بیع کالی به کالی نیز مانند بیع دین به دین، باطل شمرده شده است؛ ولی این تفاوت میان آن دو وجود دارد که در بیع کالی به کالی مَبیع و عوض آن، به سبب عقد، دَیْن شده اند؛ اما در بیع دین به دین، آن دو قبل از وقوع عقد، دَیْن بوده اند. به همین دلیل، درباره حکم بیع کالی به کالی اختلاف نظر وجود دارد. [۱۶]
محمدجوادبن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۴۲۵، قم (بی تا).
[۱۷]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۲۴، ص۳۴۷، بیروت ۱۹۸۱.
[۱۸]
ابوالقاسم بن حسن میرزای قمی، جامع الشتات، ج۱، ص۱۲۷، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
[۱۹]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۳۲، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
اهمیت این بحث در این است که امروزه در روابط بازرگانی و بویژه روابط تجاری بین المللی بیع کالی به کالی بسیار متداول است و تمامی سفارشهایی که برای ساخت کالا به شرکتهای مختلف داده میشود، بدون پرداخت ثمن در هنگام عقد صورت میگیرد. ماده ۳۴۱ قانون مدنی ایران صحت بیع کالی به کالی را پذیرفته است. امام خمینی در تحریرالوسیله درباره بیع دین به دین میفرماید: «بیع دین به دین در جایی که هر دو مدتدار باشند اگرچه وقتشان رسیده باشد، بنابر اقوی و در غیر آن بنابر احتیاط (واجب) جایز نمیباشد؛ به اینکه عوض و معوض - هر دو - قبل از بیع، دین باشند، مثل اینکه برای یکی از آنها به ذمّه دیگری طعامی باشد؛ مانند یک وزنه گندم و برای دیگری به ذمّه او طعام دیگری باشد؛ مانند یک وزنه جو، پس جو را به گندم بفروشد؛ یا برای یکی از آنها به ذمّه شخصی طعامی باشد و برای دیگری به ذمّه این شخص طعام دیگری باشد، پس آنچه را که برای خودش به ذمّه آن شخص است به آنچه را که برای دیگری به ذمّه او است بفروشد؛ یا برای یکی از آن دو به ذمّه شخصی طعامی باشد و برای دیگری طعامی به ذمّه شخصی دیگر باشد، پس یکی از آن دو طعام به طعام دیگر فروخته شود. و اما وقتی که عوض و معوض، هر دو قبل از بیع، دین نباشند - اگرچه یکی از آنها یا هر دو به سبب بیع، دین شوند، مانند اینکه آنچه را که برای او در ذمّه دیگری است به ثمنی در ذمّه همان شخص مثلاً بهصورت نسیه بفروشد - پس دارای شقوق و صورتهای زیادی است که این مختصر گنجایش آن را ندارد.» [۲۰]
موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۹۰، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.
۷ - بیع دین به عینمراد از دین، مال کلی در ذمه است و به مالی که بدون مهلت واجل باید پرداخته شود، اعم از کالا یا پول، عین گفته میشود. بنابراین، بیع دین به عین همان بیع سلَم است. [۲۱]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۸، ص۵۵۶، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
۸ - بیع رضائیمراد از این اصطلاح، که در علم حقوق در برابر بیع تشریفاتی به کار میرود، آن است که عقد بیع به صرف ایجاب و قبول و بدون نیاز به تشریفاتی خاص منعقد گردد. از نظر قوانین موضوعه، بیع «اموال منقول»، جز در موارد استثنایی از جمله درباره خرید و فروش کشتی (قانون دریایی ایران، مصوب شهریور ۱۳۴۳، مواد ۲۴ـ ۲۵)، فروش سهم الشرکه در شرکتهای با مسؤولیت محدود [۲۲]
ماده ۱۰۳، قانون مدنی.
و فروش اتومبیل (لایحه قانونی و نحوه نقل و انتقالات وسایل نقلیه موتوری، مصوب ۲۵/۴/۱۳۵۹، ماده ۲)، رضائی شمرده میشود.در برابر، بیع «اموال غیرمنقول»، که مستلزم تنظیم سند رسمی است، عقدی تشریفاتی به شمار میرود. در صورت تردید در رضائی یا تشریفاتی بودن یک بیع، با توجه به اطلاق ادله صحت عقود و نیز ماده ۱۰ قانون مدنی، می توان اصل را رضائی بودن عقد دانست. ۹ - یع سَفهیهرگاه شخصی که سفیه نیست بیعی انجام دهد که عرفاً غیرعاقلانه و بدون غرض عقلایی تلقی شود، آن را بیع سفهی میگویند. به نظر فقها خرید و فروشی که فاقد منفعتی، هرچند نادر، برای نوع مردم یا فردی خاص باشد، باطل است؛. [۲۳]
علاوه بر قرآن.
[۲۴]
محمدکاظم بن عبدالعظیم طباطبائی یزدی، حاشیه المکاسب، ج۱، ص۱۳، چاپ افست قم (بی تا).
[۲۵]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۲۲، ص۳۴ـ ۳۵، بیروت ۱۹۸۱.
از سوی دیگر، نمی توان این معامله را مصداق عقود دیگر مانند صلح و هبه معوّضه دانست، زیرا گذشته از آنکه انتقال مال به عوض معین تنها در قالب عقد بیع میگنجد و هبه معوّضی تلقی نمیشود، [۲۶]
محمدکاظم بن عبدالعظیم طباطبائی یزدی، حاشیه المکاسب، ج۱، ص۱۴، چاپ افست قم (بی تا).
چنین فرضی به هیچ وجه با قصد طرفین سازگار نیست.به نظر برخی حقوقدانان [۲۷]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۵۶۲، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
استمرار در انجام معامله سفیهانه موجب ممنوعیّت (حَجْر) شخص از تصرّف در اموالش خواهد شد.۱۰ - بیع سِنینفروش میوه نخل را برای بیش از یک سال با عقدی واحد میگفتند. این بیع نیز، که آن را بیع المعاومه هم مینامیدند، به استناد مجهول بودن مبیع و نهی نبوی، باطل شمرده شده است. [۲۸]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۸۵، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۱۱ - بیع شخصیبیعی را میگویند که مبیع در آن، برخلاف بیع کلی، کالای معین باشد. [۲۹]
ماده ۲۷۹، قانون مدنی.
در این نوع بیع بایستی مبیع به هنگام عقد موجود باشد. درباره فروش عین شخصی به عین شخصی در استفتائات امام خمینی در پاسخ به اینکه: بیع کالی به کالی که باطل است؛ آیا منحصر به مبیع و ثمن کلّی است یا دو عین شخصی را هم که معامله میکنند و قرار میگذارند که پس از یک ماهِ دیگر تحویل و تحول و قبض و اقباض شود، شامل میشود یا نه، بیع در دو عین شخصی صحیح است ولی امانت در نزد ناقل است؟ آمده است: «فروش عین شخصی به عین شخصی دیگر مانع ندارد، هر چند تحویل و تحوّل بعد از مدتی باشد.» [۳۰]
موسوعة الامام الخمینی، ج۳۷، استفتائات امام خمینی، ج۶، ص۱۳۶، سؤال۷۱۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.
۱۲ - بیع عهدیمراد از این اصطلاح در حقوق، که دربرابر بیع تملیکی به کار میرود، بیعی است که در آن تملیک و تملک به صرف ایجاب و قبول صورت نمیگیرد، بلکه طرفین به موجب عقد ملتزم به انجام یک تعهد میشوند، مانند تعهد بایع در بیع کلی. هرچند برمبنای ماده ۱۸۳ قانون مدنی، که هرگونه عقد را نوعی تعهد میداند، تقسیم بیع به عهدی و تملیکی دشوار به نظر میرسد، [۳۱]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۵۷۱، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
ولی از آن جهت که عقد بیع اصولاً موجب تملیک است تفکیک مزبور چندان بی فایده به نظر نمیرسد.۱۳ - بیع گزاففروش مال بدون تعیین مقدار و یا با نداشتن علم تفصیلی به مقدار آن، بیع الجزاف یا مجازفه است. فقهای عامه در صحت یا بطلان آن اختلاف نظر دارند. [۳۲]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۶۴۸ به بعد، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
فقهای شیعه نیز هرچند بطلان این نوع بیع را مستند به وجود غرر شخصی میدانند، به دلیل برخی احادیث، برآناند که غَرر (جهل) حکمت حُکم است نه علت آن؛ بنابراین، اگر در موردی خاص غرر نباشد، نمی توان به صحت بیع گزاف حکم کرد. [۳۳]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۱۹۰ـ۱۹۱، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
با اینهمه، برخی فقها، از جمله محقق اردبیلی، محقق سبزواری و شیخ یوسف بحرانی، در روایات مورد استناد مناقشه کرده و به دلیل ادله عامِ صحتِ عقود، در پاره ای موارد حکم به صحت این بیع، نموده اند. [۳۴]
یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، ج۱۸، ص۴۶۳ـ۴۶۶، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش.
۱۴ - بیع مالَمْ یُقْبَضهرگاه مال منقولی که معمولاً با کیل و وزن معامله میشود خریداری شود، اما پیش از قبض و دریافت به فردی فروخته شود، بیع دوم را «بیع مالم یقبض» می نامند. فقهای اهل سنت به استناد وجود غرر در این بیع آن را باطل دانسته اند، اما برخی مانند ابوحنیفه و ابویوسف، در اموال غیرمنقول، آن را صحیح میدانند. [۳۵]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۳۸۶، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
فقهای شیعه در این باره اختلاف نظر دارند؛ برخی از آنان تنها بیع طعام (گندم و جو) را باطل شمرده اند. ولی اگر مال به موجب عقودی جز بیع، مانند عقد صلح و ارث، منتقل شده باشد، فروش آن بدون قبض مال صحیح شمرده شده است. [۳۶]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۳۱۵ـ ۳۱۷، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
[۳۷]
ابوالقاسم بن حسن میرزای قمی، جامع الشتات، ج۱، ص۱۱۵، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
[۳۸]
قسم ۲، ص ۲۶۶، محمدبن مکی شهید اوّل، القواعد والفوائد، چاپ عبدالهادی حکیم، قم (بی تا).
۱۵ - بیع مالیس عندکسابقه تاریخی این نوع بیع به این ماجرا بازمی گردد که شخصی به نام حَکیم بن حَزام به پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میگوید: گاهی کسانی به من مراجعه کرده مالی از من مطالبه میکنند که نزد من نیست. آیا میتوانم مال را به وی بفروشم و سپس از بازار خریده به او تسلیم نمایم ؟ حضرت فرمودند: چیزی را که در اختیار نداری نفروش (لاتَبِعْ مالیسَ عندک). [۳۹]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۵۹۷، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
به گفته شیخ انصاری [۴۰]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۱۸۶، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
مراد از این حدیث آن است که بایع باید سلطنت کامل و بالفعل بر مبیع داشته و مبیع «ملک» او باشد و مراد از آن ضرورت وجود عینی مبیع در مجلس بیع نیست، زیرا بیع غایب و سلف صحیح است، هرچند مال در نزد بایع حاضر نباشد.بنابراین تنها مواردی که بایع قدرت تسلیم مبیع را ندارد یا مالک آن نیست، می تواند از مصادیق حدیث شریف و از موارد بطلان بیع باشد. ۱۶ - بیع محاقلهدر تعریف این بیع، در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد؛ ولی میتوان گفت که بیع محاقله نوعی بیع زراعت است که اولاً مبیع در آن به صورت دانه بسته شده باشد و ثانیاً ثمن معامله مقدار معینی از حبه زراعت (یا خرما) باشد، هرچند آشکار باشد که پس از چیدن و وزن کردن مبیع، مقدار آن بیش از ارزش ثمن خواهد بود. این بیع به سبب نهی نبوی صلیاللهعلیهوآلهوسلم باطل دانسته شده است. [۴۱]
محمدجوادبن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۳۸۴ـ۳۸۶، قم (بی تا).
[۴۲]
محمدبن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج۲، ص۱۱۷ـ ۱۱۸، ج ۲، چاپ محمدتقی کشفی، تهران ۱۳۸۷.
[۴۳]
یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، ج۱۹، ص۳۵۲ به بعد، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش.
[۴۴]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۳۹، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۴۵]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۵۱۶، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۱۷ - بیع مرابحهاگر بایع قیمت خرید خود (رأس المال) را به مشتری اعلام کند و در عقد بیع مقدار معینی بر مبلغ آن بیفزاید، این بیع را مرابحه مینامند. شرط صحت این بیع آن است که قیمت خرید و میزان ربح معلوم باشد، وگرنه بیع باطل خواهد بود. [۴۶]
محمدبن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج۲، ص۱۴۱، ج ۲، چاپ محمدتقی کشفی، تهران ۱۳۸۷.
[۴۷]
ابوالقاسم بن حسن میرزای قمی، جامع الشتات، ج۱، ص۱۰۶ـ ۱۰۷، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
[۴۸]
زین الدین بن علی شهیدثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج۳، ص۴۲۸، چاپ محمد کلانتر، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۱۸ - بیع مساومههرگاه در عقد بیع، مبلغی که فروشنده برای خرید کالا پرداخته معلوم نباشد، بیع را مساومه میگویند. [۴۹]
زین الدین بن علی شهیدثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج۳، ص۴۲۸، چاپ محمد کلانتر، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۵۰]
ابوالقاسم بن حسن میرزای قمی، جامع الشتات، ج۱، ص۱۰۶ـ ۱۰۷، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
این اصطلاح در برابر سه قسمِ بیع تولیت، مرابحه و مواضعه، به کار میرود. ۱۹ - بیع مسلوب المنفعهاصطلاحاً بر بیعی اطلاق میشود که در آن برخی یا همه منافع مَبیع پیش از عقد بیع متعلّق حق دیگری قرار گرفته باشد، مانند فروختن خانه ای که در اجاره دیگری است. [۵۱]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۶۰۴، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
۲۰ - بیع مضامینمراد از آن ظاهراً فروش چیزی است که در صلب حیوان نر وجود دارد. [۵۲]
ابن قیّم جوزیه، اعلام الموقّعین عن رب العالمین، ج۱، ص۴۳۶، چاپ طه عبدالرؤف سعد، بیروت (بی تا).
[۵۳]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۱۷۳، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۵۴]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۲۲۷، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۵۵]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۲۷، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۵۶]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۳۸، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۵۷]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۵۱۶، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۲۱ - بیع مطلقبسیاری از فقهای عامه بیع را برحسب نوع مبیع و ثمن (از لحاظ عین یا نقد بودن) به مقایضه، صرف، سلم و مطلق تقسیم میکنند. از دیدگاه آنان، بیع مطلق آن است که، برخلاف اقسام دیگر، مبیع در آن عین و ثمن نقد است، خواه ثمن زماندار باشد یا نباشد. بر این اساس، نوع رایج بیع همان بیع مطلق است. [۵۸]
عبدالرحمان جزیری، کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۲، ص۱۴۸، استانبول ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۵۹]
ابن عابدین، حاشیه ردالمحتار علی الدّر المختار، ج۴، ص۵۰۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
بیع مطلق با مفهوم یادشده در منابع فقهی امامی دیده نمیشود. در قانون مدنی ایران نیز تعبیر «بیع مطلق» در برابر بیع مشروط، یعنی بیعی که در آن شرط فعل، صفت یا نتیجه شده باشد، [۶۰]
ماده ۲۳۴، قانون مدنی.
به کار برده شده است. [۶۱]
ماده ۳۴۱، قانون مدنی.
۲۲ - بیع مقایضههرگاه مبیع و ثمن در بیع هر دو عین باشند، آن را بیع مقایضه مینامند. [۶۲]
ابن عابدین، حاشیه ردالمحتار علی الدّر المختار، ج۴، ص۵۰۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
[۶۳]
ابوبکربن مسعود کاسانی، کتاب بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج۵، ص۱۳۴، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
۲۳ - بیع ملاقیحمراد از آن بیع نطفه موجود در رحم حیوان ماده است. فقهای عامه این بیع را به دلیل حدیث نبوی، که متضمن نهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از آن است، و نیز به این دلیل که از مصادیق بیع معدوم یا مجهول به شمار میرود، باطل دانسته اند. [۶۴]
ابنقدامه، المغنی، ج۴، ص۲۳۰، چاپ محمدخلیل هراسی، قاهره (بی تا).
[۶۵]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۲۷، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
فقهای امامیه نیز، به استناد مجهول بودن مبیع، آن را صحیح نمیدانند. [۶۶]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۲۰۴، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
[۶۷]
محمدجوادبن محمد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۲۸۶، قم (بی تا).
۲۴ - بیع مُلامسهدر این نوع بیع، که در زمان جاهلیت متداول بوده، مشتری مبیع را لمس میکرده و با این کار، بیع لازم میشده، یعنی لمس جانشین رؤیت یا صیغه عقد بوده است. [۶۸]
جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۳۸۹، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۶۹]
احمدبن محمدمهدی نراقی، عوائد الایام، ج۱، ص۸۹، قم ۱۳۷۵ش.
[۷۰]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۲۰۴، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
بیع ملامسه، به سبب وجود جهل نسبت به مبیع، به فتوای فقهای شیعه و سنی باطل است. [۷۱]
محمدبن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج۲، ص۱۵۸، ج ۲، چاپ محمدتقی کشفی، تهران ۱۳۸۷.
[۷۲]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۲۲۷، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۷۳]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۳۹۷، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۷۴]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۳۸، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۷۵]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۵۱۶، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۲۵ - بیع مُنابذهمنابذه از ریشه نبذ به معنای «افکندن» است. مراد از این بیع که در جاهلیت میان عرب رواج داشته، آن بوده است که اگر بایع، مبیع را پرتاب میکرد، خیار فسخِ معامله از میان میرفت و بیع لازم میشد. همچنین گفته اند، مراد از بیع منابذه بیعی است که در آن پرتاب کردن کالا به سوی یکدیگر جانشین رؤیت کالا و اجرای صیغه بوده است. این بیع را «بیع القاء» نیز گفته اند. [۷۶]
جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۳۸۹، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۷۷]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۳۸، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۷۸]
محمدبن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج۲، ص۱۵۸، ج ۲، چاپ محمدتقی کشفی، تهران ۱۳۸۷.
۲۶ - بیع مواضعهاگر هنگام عقد بیع، بایع قیمت خرید را به خریدار اعلام کند و برمبنای آن درصدی به مشتری تخفیف دهد، آن بیع را اصطلاحاً مواضعه یا وضیعه و نیز بیع محاطّه یا مخاسره گویند. [۷۹]
محمدبن حسن طوسی، کتاب الخلاف فی الفقه، ج۱، ص۵۶۴ ـ۵۶۵، تهران ۱۳۷۷ـ۱۳۸۲.
[۸۰]
ابنقدامه، المغنی، ج۴، ص۲۱۰ـ۲۱۱، چاپ محمدخلیل هراسی، قاهره (بی تا).
[۸۱]
ابوالقاسم بن حسن میرزای قمی، جامع الشتات، ج۱، ص۱۰۶ـ۱۰۷، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
[۸۲]
زین الدین بن علی شهیدثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج۳، ص۴۳۳ـ۴۳۶، چاپ محمد کلانتر، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۸۳]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۶۰۰، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
۲۷ - بیع موقوفهر بیعی که بروز اثر آن به نحو کلی یا جزئی موقوف و متوقف بر اجازه مالک باشد، بیع موقوف نام دارد. اصطلاحی که امروزه در متون فقهی و قانونی ما در این باره رواج دارد «غیرنافذ» است که عقدهای فضولی، مُکرَه و سفیه از مصادیق آن به شمار میروند. [۸۴]
ابن عابدین، حاشیه ردالمحتار علی الدّر المختار، ج۴، ص۵۰۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
[۸۵]
ابن نجیم، الاشباه والنظائر علی مذهب ابی حنیفه النعمان، ج۱، ص۲۱۱، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۲۸ - بیع شرطبیعی است که در آن طرفین شرط کنند که هر گاه بایع در مدت معینی عین یا مثل ثمن را به مشتری رد کند، حقّ فسخ معامله و استرداد مبیع را داراست. هرچند از دیدگاه فقهای امامی این بیع از مصادیق معاملات با خیار شرط شمرده میشود، و ازاینرو آن را «بیع خیار» نیز مینامند؛ به سبب رواج بسیار آن در میان مردم و منابع فقهی، به طور مستقل مطرح شده است. به نظر آنان، علاوه بر ادلّه عامِّ وفای به عقد، احادیث خاص نیز بر صحت آن دلالت دارد، همچنانکه میتوان وجود حق خیار را برای مشتری در صورت برگرداندن مبیع شرط کرد. [۸۶]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۲۲۹ـ۲۳۰، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
[۸۷]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۲۳۲، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
[۸۸]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۲۳، ص۳۶ـ۳۷، بیروت ۱۹۸۱.
[۸۹]
علی بن حسین محقق کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج۴، ص۲۹۲ـ۲۹۳، قم ۱۴۱۴.
۲۸.۱ - نظر فقهای عامه در مورد بیع شرطولی فقهای عامه این بیع را، که گاه «بیع الامانه» و گاه (در اموال غیرمنقول) «بیع الوفاء» نامیده اند، بدین استدلال که حقیقتاً بیع نیست و درواقع حیله ای برای انتفاع قرض دهنده از ربح قرض در پوشش عقد بیع به شمار میرود، یا به استناد بطلان شرط، باطل دانسته اند. البته از احمدبن حنبل جواز این بیع نقل شده است. [۹۰]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۸، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۹۱]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۲۴۳، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۹۲]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۴۸۵، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۹۳]
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۴، ص۵۱۴، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
[۹۴]
ابنقدامهمقدسی، الشرح الکبیر، ج۴، ص۷۰، در ابنقدامه، المغنی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
به نظر اینها در این بیع، خریدار درواقع وام دهنده است و مبیع در دست او بهطور امانت میماند تا در صورت پرداخت دین در موعد مقرر، به وام گیرنده (بایع) مسترد شود. [۹۵]
ابن نجیم، الاشباه والنظائر علی مذهب ابی حنیفه النعمان، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[۹۶]
ابن نجیم، الاشباه والنظائر علی مذهب ابی حنیفه النعمان، ج۱، ص۹۲، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[۹۷]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۵۰۳، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
[۹۸]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۵۰۶، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
۲۸.۲ - احکام بیع شرط از نظر فقهای امامیهدر منابع فقه امامی، ویژگیها و احکام خاصّ این بیع مطرح شده است؛ از جمله درباره تأثیر و جایگاه بازگرداندن ثمن در حقّ خیار، آرا و فروض مختلفی ابراز شده، مانند: ایجاد حق خیار منوط به ردّ ثمن است؛ ردّ ثمن شرطِ اعمال حق خیار است؛ ردّ ثمن فسخ فعلی به شمار میرود؛ ردّ ثمن موجب انفساخ و انحلال خود به خود قرارداد میشود؛ ردّ ثمن شرط لزوم اقاله برای خریدار است. به گفته شیخ [۹۹]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۲۳۰، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
بیشتر فقهای شیعه یکی از دو فرض نخست را پذیرفته اند.با اینهمه، شماری از فقها برخی از این فروض را مورد مناقشه قرار داده و برخی دیگر بیشتر آنها را به فرض نخست برگردانده اند. [۱۰۰]
محمدعلی توحیدی، مصباح الفقاهه فی المعاملات، ج۶، ص۲۲۸، تقریرات درس ابوالقاسم خوئی، نجف ۱۳۷۸/۱۹۵۹.
[۱۰۱]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۲۳، ص۳۷ـ ۳۸، بیروت ۱۹۸۱.
همچنین به نظر فقهای امامی، تلف مبیع از مال مشتری محسوب میشود، همچنانکه نماء مبیع از آنِ اوست، زیرا در این عقد ملکیت مبیع با وقوع عقد منتقل میشود. برخی فقها احتمال دادهاند که در صورت تلف مبیع، حق خیار نیز به تبع آن از میان میرود. [۱۰۲]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۸، ص۲۶۷، بیروت ۱۹۸۱.
[۱۰۳]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۲۳۱ـ۲۳۲، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
[۱۰۴]
جواد تبریزی، ارشاد الطالب الی التعلیق علی المکاسب، ج۴، ص۱۳۷ـ۱۴۱، قم ۱۴۱۲.
علاوه بر اینها، در منابع فقهی امامیان احکامی دیگر درباره بیع شرط مورد بحث و گفتگو قرار گرفته، از جمله چگونگی وقوع ردّ ثمن برحسب انواع مختلف آن، وضعیت بیع شرط در فرض امتناع مشتری از قبول ثمن یا ممکن نبودن ردّ ثمن به او، ردّ بخشی از ثمن از سوی بایع به مشتری و موارد سقوط خیار شرط در آن. [۱۰۵]
مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المتاجر، ج۱، ص۲۲۹ـ۲۳۲، چاپ سنگی تبریز، ۱۳۷۵، چاپ افست قم ۱۴۱۶.
[۱۰۶]
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۲۳، ص۳۶ـ۴۱، بیروت ۱۹۸۱.
[۱۰۷]
علی بن حسین محقق کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج۴، ص۲۹۲ـ۲۹۳، قم ۱۴۱۴.
[۱۰۸]
محمدعلی توحیدی، مصباح الفقاهه فی المعاملات، ج۶، ص۲۲۶ـ۲۶۵، تقریرات درس ابوالقاسم خوئی، نجف ۱۳۷۸/۱۹۵۹.
در قانون مدنی ایران، مقرّرات بیع شرط در فصلی مستقل [۱۰۹]
مواد ۴۵۸ـ۴۶۳، قانون مدنی.
آمده که برگرفته از آرای مشهور در فقه امامی است.به نظر حقوقدانان [۱۱۰]
حسن امامی، حقوق مدنی، ج۱، ص۵۶۰، ج ۱، تهران ۱۳۶۸ش.
[۱۱۱]
ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی: قواعد عمومی قراردادها، ج۵، ص۱۷۵ـ۱۷۶، ج ۵، تهران ۱۳۷۶ش.
هرچند در ماده ۴۵۸ قید «مثل ثمن» آمده، ولی این قید ناظر به موارد غالبی و عادی است که ثمن به پول پرداخته میشود، و در فرضی که ثمن عین خارجی باشد، فروشنده باید عین ثمن را رد کند.۲۸.۳ - آثار بیع شرطاز جمله مهمترین آثار بیع شرط، از دیدگاه قانون مدنی و حقوقدانان، می توان به اینها اشاره کرد: انتقال مالکیت مبیع به محض وقوع عقد و به رغم تزلزل آن، عدم تأثیر فسخ نسبت به زمان پیش از فسخ و درنتیجه وقوع منافع مبیع در ملکیت خریدار، ممنوع بودن تصرفات منافی با خیار در مبیع از سوی خریدار از قبیل اتلاف و انتقال عین یا منافع آن. [۱۱۲]
حسن امامی، حقوق مدنی، ج۱، ص۵۶۲ـ۵۶۶، ج ۱، تهران ۱۳۶۸ش.
[۱۱۳]
ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی: قواعد عمومی قراردادها، ج۵، ص۱۷۶ـ۱۷۷، ج ۵، تهران ۱۳۷۶ش.
۲۸.۴ - بیع شرط و قانون مدنی ایرانبه فحوای ماده ۴۶۳ قانون مدنی، اگر در بیع شرط معلوم شود که قصد بایع حقیقت بیع نبوده، عمل او مشمول احکام بیع نخواهد بود. وضع این ماده ناظر به پیشینه بیع شرط در جامعه ایران و سیر تطوّر حقوقی آن است. زیرا در عمل، این بیع اغلب برای فرار از ربا در قرض، که شرع آن را مجاز نمیداند، صورت میگرفت؛ یعنی وام دهنده با خرید صوری ملکِ وام گیرنده، آن ملک را به وی اجاره میداد تا ربح موردنظر خود را به عنوان اجاره منافع آن از وی دریافت کند و در صورت عدم استیفای دین در موعد معین، مبیع که عادتاً بیش از مبلغ وام ارزش داشت، به ملکیت قطعی خریدار (وام دهنده) درمی آمد. با توجه به ابهام و عدم کارایی ماده مذکور، به موجب مواد ۳۳ و ۳۴ قانون ثبت این گونه قراردادها در شمار «معاملات با حق استرداد» جای گرفت. این قانون مبیع را در بیع شرط صرفاً به عنوان وثیقه دَیْن یا حسن انجام تعهد تلقی نمود که در صورت امتناع مدیون از ادای دین، طلب از محلّ آن تأمین میشود. درنتیجه، امروزه وضع بیع شرط در حقوق ایران شباهت بسیاری با معامله رهنی دارد، [۱۱۴]
ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی: قواعد عمومی قراردادها، ج۵، ص۱۸۱، ج ۵، تهران ۱۳۷۶ش.
هرچند حقوقدانان [۱۱۵]
حسن امامی، حقوق مدنی، ج۱، ص۵۷۱ـ۵۷۴، ج ۱، تهران ۱۳۶۸ش.
[۱۱۶]
ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی: قواعد عمومی قراردادها، ج۵، ص۱۸۱، ج ۵، تهران ۱۳۷۶ش.
میان آن دو تفاوتهایی قائل اند؛ حتی برخی [۱۱۷]
محمدجعفر جعفری لنگرودی، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج۱، ص۵۶۵، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ش.
برآناند که، با توجه به عدم انتقال ملکیتِ مبیع در بیع شرط به موجب قانون ثبت، دیگر نمیتوان آن را بیع واقعی شمرد؛ و ازاینرو مواد مربوط به بیع شرط را در قانون مدنی باید منسوخ دانست.۲۹ - پانویس
۳۰ - منابع• دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بیع»، شماره۲۴۸۸. • ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر) ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی |